تنهای تنهام11

تنها ترین تنهام

میخوام با این وبلاگ آدمایی مثل خودمو پیدا کنم

تنهای تنهام11

از اون سال به بعد کتک های زیادی خوردم مجبور بودم نخندم و حرف نزنم و گریه نکنم و شکایت نکنم ..... از اون موقع به بعد خندهام تبدیل شد به پوزخند . حرفام شد عقده . گریه هام شد کینه . شکایتم شد تنفر ........... من این وبلاگو ساختم نه واسه اینکه کسی بهم ترحم کنه . برعکس من میخوام این خاطراتو بنویسم که همه بخونن فقط برای تفریح یه زمانی از همینا رمان مینویسم . 

الان به صورت فردی و جدا از خانواده زندگی میکنم . ازهمه متشکرم که زندگیمو سیاه کردنو پوستمو کلفت تر به جایی رسیدم که با همین سن کمم میتونم سرمو بالا نگه دارم بدون نیاز به تحصیل یا خوش قیافه بودن



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 29 دی 1392برچسب:تنهاترین تنها,قصه من , آدمک چوبی , دلم تنگ است, ] [ 16:35 ] [ آیدا ] [ ]